عشق پدیداری است کیهانی که عالم چهار بُعدی یا ((دنیای شگفتیها)) را بر آدمی می گشاید .
عشق راستین از خویشتن فارغ است و از هرچه ترس ، رها .
 بدون هیچ چشمداشت یا اندکی توقع ،خود را بر محبوب فرو می باراند .
 شادمانیش در بخشیدن است   نه ستاندن .
عشق یعنی ظهور خدا و نیرومندترین قدرت مغناطیسی موجود در عالم .
عشق پاکِ فارغ از خوشتن-بی نیاز از هر گونه طلب و انتظار- به ناچار همجنس و همسنگ خود را به سوی خود می کشاند .
هر چند کمتر کسی از عشقِ حقیقی بویی برده است .
آدمی که در مهر و محبتِ خود،غاصب و خودخواه یا ترسو است، قهراً آنچه را که دوست می دارد از دست می دهد .

**********بر گرفته از نوشته های خانم فلورانس اسکاول شین**********

گفتی بغض شک راه گلو را بسته ، لحظه تصمیم است
 به تو ای خوب نجیب می توانم شک کرد
گفتم به ترانه دزدان شک کن
چه کسی از من و تو تشنگی باغچه را می بیند
و چه بی رحمانه مشکِ پر آبی را که برای عطش باغچه باقی مانده است نیمه شب می دزدد
و به یک رهگذر قمقمه هایش پر آب می فروشد ، ارزان
به ترانه دزد بگو تو را باور ندارم